تاریخ انتشار : شنبه 14 مرداد 1402 - 1:00

به مناسبت ۱۴ مرداد سالروز درگذشت حسین پناهی،

سلام بر مدرنیته و خداحافظ بر دارهای تنیده

سلام بر مدرنیته و خداحافظ بر دارهای تنیده
تصویر های رنگین دیار بکر زاگرس با صدای مهیب مارون و پشته های خار و هیزم مادران هیچ گاه به این سان آهنگین در دل و وجودمان رسوخ نمی کرد ،اگر حسین پناهی سلام بر مدرنیته و خداحافظ بر دارهای تنیده مفاهیم نوستالژیک نمی نمود.

صبح خرد، به مناسبت چهاردم مرداد سالروز درگذشت استاد حسین پناهی:

بیراهه رفته بودم

آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت..
******************
سخن از کجا و چگونه آغاز کردن به یاد مردی که کلماتش آهنگین و پر از تصویر های نوستالژیک است ،سخت می نماید.اما دنیای صوفی گری مجالی است بر عزلت فراموش شده کسانی که در کنار رود مارون زلال گشته و بر صخره های زاگرس همانند دژکوه ستبر بر ریش های دل و ذهن خویش گریستند و ایستاده مرثیه های درون خویش و جامعه خود را شروه خواندند و به سان مادرانمان نان پختند تا فرزندانشان را سیراب و خود گرسنه و فراموش شده شب بر بالین روند.آری در پهنه تاریخ فرهنگ این دیار مردی بی آلایش چنان کودکی درون همه را نقش می کرد و از دیوار همسایه به سان عاطفه بالا می رفت و قورباغه ای را چنان الماس کوه نور در جیب بزرگ خود می چرخاند تا همه بخندند و در آن لحظه جز اهل دل و اندیشه فکر به ساز رل ایشان نبندند و از درک رفتن به کوکی عاجز بمانند.
و پس از سال ها در بستر خاکی که هر آن چه اندیشه و فر است ،به فراموشی می گراید،مردان شعر و تصویر و کلمات آهنگین پرمضمون نیز در تقویم فرهنگی ما جایی نداشته و ندارند و چنان گذر مارون محو مکرر گشته اند و جز به یاری تکنولوژی ساخته فرزندان یهوه که اگر نبود ،صدایی و واژگانی نیز به ذهن امروز مکالمه نمی گشت و همه تاریخ نیز به فراموشی سپرده می شد. الا آن که در این وادی و عصر در نگاه متفکران نوساخته فرهنگ اوجب است.
تصویر های رنگین دیار بکر زاگرس با صدای مهیب مارون و پشته های خار و هیزم مادران هیچ گاه به این سان آهنگین در دل و وجودمان رسوخ نمی کرد ،اگر حسین پناهی سلام بر مدرنیته و خداحافظ بر دارهای تنیده مفاهیم نوستالژیک نمی نمود.
اما در این وانفسای قرن و بازدید اسفناک اندوه و درد و خبرهای زجر آور در دل استاتوس های اشکبار ،۱۴ مرداد نیز خاطره ساز گشت تا یاد این فرهیخته وزین که به سان کتابی است در قرون اولیه هجری که مشتملات فلسفه و عرفان و ادبیات و تاریخ را به زبان دل و بی زبانی خاص خود معنا می نماید،گرامی بداریم و رنگ های کلماتش را با لهجه بی مثالش به دیجیتال آغشته کنیم شاید مثالی باشد و رنگی برای دل های امروز حزین و ذهن های پر از کلاف این عصر که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم می کنند و انگار بیراهه میرفتیم در پهنای گذر مارون .
شاید همانند مردگان تنها به شمعی قانع شدیم و سکوت …
و یاد مرحوم حسین پناهی را باید زنده نگه داریم و از جعل نام و آوازه اش و کلماتش بپرهیزیم و بدانیم که ادیب و هنرمند متعلق به هیچ کس و جغرافیای خاصی نیست ،شاید از این مأوا یادمان بیاید که می بایست کجا و درسنگلاخ کدام بخش از تاریخ ،چرکین ذهن و جسم خویش را به گدار زلال مارون بسپاریم تا ماهیت پر از طمطراق مجازی خویش را بشوییم و بی آلایش کلاهمان را به احترام انسان های ماندگار از سر پیاده کرده و جفت پاهای خود را به ارزش واژگانشان بر زمین لم یزرع امروز بکوبیم…

 

….طراح پوستر های زیر استاد صادق خاک نژاد می باشد

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 1
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

حجازی یکشنبه , ۱۵ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۹

درود بر قلم و احساس دکتر صادق خاک نژاد عزیز و بزرگوار که اینچنین زیبا و دلچسب یاد و خاطره ی شاعر اندیشه ورز مرحوم زنده یاد حسین پناهی رو برایمان زنده کرد.در ذهن مرور می کنم اشعار زیبایش را …
دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟ جونور کامل کیه؟
واسطه نیار، به عزتت خمارم
حوصله‌ی هیچ کسی رو ندارم
کفر نمیگم، سوال دارم، یک تریلی محال دارم
تازه داره حالیم میشه چی کاره ام
میچرخم و میچرخونم، سیاره ام
تازه دیدم حرف حسابت منم، طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم، بستمش
راه دیدم نرفته بود، رفتمش
جوونه‌ی نشکفته رو٬ رستمش